اما بهشت برای آنان که بکاء یا تباکی در مصیبت سالار شهیدان (علیه‎السلام) داشته باشند، ضمانت شده است؟ به راستی چرا زیارت آن حضرت را موجب ریزش همه گناهان، معادل عمره، معادل حج، برابر حج و عمره و حتی 20، 80 و یا 100 حج مقبول دانسته‎اند.

این پرسشی است که ما را به بحث در مورد فلسفه قیام عاشورا و آثار یادآوری و بزرگ‎داشت آن حادثه بزرگ می‎کشاند.

بایسته‎‎های عزاداری و آسیب‎‎های آن
بی‎تردید پاداش‎‎های بی‎نظیری که برای عزاداری حسین (علیه‎السلام) وعده داده شده بی‎دلیل نیست؛ بلکه ناشی و حاکی از آثار و برکات بی‎مانند آن است؛ خصوصا با توجه به تأکید‎‎هایی که بر تکرار، علنی و جمعی بودن این‎گونه مراسم شده است؛ حتی اگر هزینه‎‎های جانی هم در پی‎داشته باشد. اینک باید دید آن آثار و برکات چیست و به چه دلیل عزاداری این همه ارزش دارد؟ پاسخ به این پرسش آسیب‎شناسی عزاداری را هم برای ما ممکن می‎سازد.
در یک جمع‎بندی ساده می‎توان با استفاده از منابع و متون دینی در این زمینه گفت:
اولا عزاداری، درسی برای چگونه زیستن است و نه صرفا برگذشته گریستن. عزاداری نگاه به گذشته است برای پیمودن راه آینده.
ثانیا عزاداری مبتنی بر معرفت و به نوبه خود مولد معرفت‎‎های جدید است.
و ثالثا احیای «امر» است؛ امر خدا، پیامبران و امامان. وقتی عزم بر ساختن آینده آرمانی پیدا شد و معرفت نیز وجود داشت، آن‎چه اینان خواسته‎اند محقق می‎شود و همین است راز عظمت عاشورا و بزرگداشت آن.
اما اگر یاد عاشورا بخواهد ما را در گذشته نگه دارد و با توقف در احساسات و عواطف از تعقل و تدبر باز دارد و به‎جای «احیای امر»، انزوا و «ایکال امر»؛ را بر ما تحمیل کند، آیا شایسته این‎همه توصیه و مستوجب آن‎همه پاداش خواهد بود؟! چنین برداشتی ظلم دیگری است که گاهی بر آن حادثه بزرگ رفته است. به تعبیر استاد حکیمی: «در عاشورا دو ظلم واقع شده است: یکی بر حضرت امام حسین (علیه‎السلام) و خاندان پیامبر اکرم (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) و دیگری بر خود عاشورا» و بنابراین «باز باید عاشورایی برای عاشورا گرفت... . و اکنون ما مسلمانانیم و دو تجدید نظر ضروری:
الف) تجدید نظر در شناخت عاشورا،
ب) تجدیدنظر در چگونگی بهره‎وری از عاشورا...»

اول) شناخت آینده از طریق نگاه به گذشته


تشکیل مجالس ذکر مصائب عاشورا برای کسب آگاهی است از آن‎چه اتفاق افتاده تا آموزش‎‎های لازم را جهت تعیین سرنوشت خود در آینده فرابگیریم و چنین است که عاشورا در بردارنده «درس‎‎ها و عبرت‎ها» می‎شود. عبرت از ماده عبور است؛ عبور از گذشته به‎سوی آینده. بنابراین گریه بر سیدالشهداء (علیه‎السلام)، بازگشت به گذشته و موجب خمودی و رکود نیست، حرکت از گذشته است برای ساختن جامعه‎ای آرمانی و موردپسند آن حضرت. عزاداری پاس‎داشت گذشته است و بازساخت آینده و از این‎رو «بزرگ‎داشت و بازسازی این واقعه و به‎خاطر آوردنش موجب می‎گردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز بهره گیریم. همان‎طور که اصل آن حادثه تأثیر شگرفی در جامعه آن روز داشته، خاطره و بازسازی آن نیز می‎تواند آثاری متناسب با‎ آن داشته باشد.»
اولین اثر زیارت امام حسین (علیه‎السلام) و یاد عاشورا باید همین باشد که در زندگی آینده خود، مانند او باشیم و چنین است که در زیارت عاشورا پس از یادآوری سنگینی مصائب آن حضرت، با او چنین پیمان می‎بندیم که «ای ابا‎عبدالله! من تا قیامت آنان که شما را دوست دارند، دوست می‎دارم و با آنان که به جنگ شما در آیند می‎جنگم» و سپس از خدا درخواست می‎کنیم«اینک که به‎واسطه آشنایی با او ما را بزرگ کرده است، توفیق خون‎خواهی او را نیز به ما عنایت فرماید. « و باز هم در پایان آرزو می‎کنیم که «خداوند در دنیا و آخرت ما را با آن حضرت قرار دهد و گام‎‎های ما را در راه ایشان ثابت و استوار بدارد.»
همه این‎‎ها نشان از هدف اصلی عاشورا و یادکرد آن دارند و این‎که مقصود اصلی حیات و ممات حسین‎وار است.

دوم) ابتنای بر معرفت و تولید علم


اگر هدف از عزاداری، الگوگیری برای آینده و فراگرفتن درس چگونه زیستن است، بدون تردید باید مبتنی بر معرفت و شناخت دقیق گذشته باشد. عزاداری آن‎گاه انسان و جامعه را می‎سازد که تنها ناشی از تحریک عواطف و احساسات نباشد و عزادار بداند که حسین (علیه‎السلام) که بود، چه می‎گفت، با او چه کردند و او چه واکنشی نشان داد؟ طبیعی است که چنین معرفتی از گذشته، معرفت جدیدی نسبت به آینده تولید می‎کند و عزادار واقعی می‎تواند حسین زمان خود و دوستان و دشمنانش را بشناسد و دریابد که باید چگونه رفتار کند. این همان چیزی است که امام برای آن قیام کرد و اگر حاصل شود، کمترین پاداش آن بهشت است؛ همان که در روایات آمده بود!
بر همین اساس گروه پرشماری از روایات، پاداش‎‎های وعده داده شده برای عزاداری را مقید به آن کرده‎اند که زایر آن حضرت «معرفت به حق او» داشته باشد. عالم جلیل القدر شیعی، ابن قولویه قمی، حداقل 17 روایت با چنین قیدی را جمع‎آوری کرده و اعتبار کتاب او نیز بی‎نیاز از توضیح است.
جالب این‎که گریه هم که موضوع بسیاری از روایات و ثواب‎‎های عزاداری است، بدون شناخت (حداقل اجمالی) حاصل ناشدنی است و به همین دلیل دارای ارزش بسیار است. حتی آن‎گونه که گفته‎اند تباکی و گریه‎نمایی بر حضرت نیز بدون شناخت ممکن نخواهد بود. مرحوم عبدالرزاق مقرم در کتاب ارزشمندی که پیرامون این حادثه نوشته است، می‎گوید: «ائمه هدی (علیهم‌السلام) خواسته‎اند تا مجالس عزاداری برای همیشه پایدار و باقی بمانند، زیرا می‎دانستند که تا یاد این مصیبت باقی است و مردم به یاد آن هستند، دین هم باقی خواهد بود و از این‎رو به لازمه ذکر مصیبت که همان گریه باشد اکتفا نکرده و حتی بر تباکی هم تشویق نموده‎اند. تباکی آن است که آدمی خود را به شکل گریه‎کنندگان درآورد؛ بدون آن‎که اشک از چشمانش خارج شود و معلوم است که تباکی تنها در صورتی ممکن است که شخص از درون ناراحت و متأثر است ولی اشک او جاری نمی‎شود. بنابراین تأثر درونی از آن‎چه بر محبوب وارد شده و در نتیجه نفرت از عاملان آن در این‎جا هم وجود دارد.»
او پس از بررسی مفاد روایات و نقل این جمله از شیخ محمد عبده در تفسیر المنار (ج 8، ص 301) که «التباکی تکلفُ البکاءِ لاعن ریاءِ»، نتیجه می‎گیرد که «باکی و متباکی در سوزش قلب و تأثر نفس مشترک هستند و لذا در اثر آن یعنی نفرت و برائت از عاملان آن هم مشترکند.»
بر همین اساس، مقرم آنان که تباکی را تظاهر و ریا می‎دانند محکوم به عدم دریافت حقیقت کلام امامان می‎کند.

سوم) احیای دین و اصلاح جامعه


یکی از مهم‎ترین ثمرات عزاداری که اتفاقا در صورت اجتماع و گروهی بودن آن بهتر حاصل می‎شود، اقامه دین و «احیای امر» است؛ این تعبیر تأمل برانگیزی است که در روایات نیز بر آن تأکید شده است. برای نمونه امام صادق (علیه‎السلام) از فضیل بن یسار پرسیدند که آیا با یکدیگر می‎نشینید و گفت‎وگو می‎کنید یا نه؟ وقتی فضیل پاسخ مثبت داد، امام فرمودند: «بدانید که من این‎گونه مجالس را دوست دارم. پس امر ما را احیا کنید؛ زیرا هرکس در مجلسی بنشیند که در آن امر ما زنده می‎شود، قلب او در روزی که قلب‎‎ها می‎میرند، نخواهد مُرد.»
تجربه نشان داده است که «با تشویق مردم به زیارت و گریه و تمایل دل‎‎ها به‎سوی آنان، پایه‎‎های کفر فرو می‎ریزد، شعله‎‎های آن فرو می‎نشیند و اساس ظلم متزلزل می‎گردد... زیارت موجب ترغیب زائر به پیمودن راه آنان و ترک اموری می‎شود که موجب دوری از آنان است» و این همان چیزی است که از ما خواسته‎اند؛ یعنی احیای امر. مخالفت و ممانعت همیشگی حکام جور با زیارت امام حسین (علیه‎السلام) و نیز مجالس عزاداری آن حضرت به همین سبب بوده است.
هنگامی‎که می‎بینیم آن حضرت علت اصلی قیام خود را اقامه حق و ابطال باطل دانسته، حرکت خود را در جهت اصلاح جامعه مسلمانان می‎نامد و در این راه حاضر به آن‎گونه فداکاری‎‎ها می‎شود، چگونه می‎توان پیرو حسین (علیه‎السلام) بود و در مقابل ستم و ستمگران ساکت بود؛ چه رسد به همکاری؛ چگونه می‎توان یا حسین (علیه‎السلام) گفت و در برابر بدعت سکوت اختیار کرد؟!
این آموزه‎‎ها در گفتار‎ها و رفتار‎های آن حضرت به‎صورت‎های مختلف تجلی یافته است. برای نمونه امام (علیه‎السلام)، به‎هنگام خروج از مدینه ضمن نامه‎ای به برادرش محمدبن حنفیه می‎نویسد: «من از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از این شهر خارج نمی‎شوم، بلکه هدف من از این سفر اصلاح در میان امت جدم است، می‎خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و همانند پیامبر و پدرم عمل کنم»
امام به‎هنگام پایان سخنرانی در صحرای منَی می‎فرماید: «خداوندا! تو خود می‎دانی که آن‎چه انجام می‎دهیم نه برای کسب قدرت است و نه برای رسیدن به امکانات بی‎ارزش دنیوی؛ قیام ما برای آن است که پرچم ارزش‎های دینی برافراشته شود و سرزمین‎‎های تو آباد گردد، امنیت بندگان مظلوم فراهم آید و دستورات و احکام تو اجرا شود