عزاداری چرا و چگونه؟
این پرسشی است که ما را به بحث در مورد فلسفه قیام عاشورا و آثار یادآوری و بزرگداشت آن حادثه بزرگ میکشاند.
بایستههای عزاداری و آسیبهای آن
بیتردید
 پاداشهای بینظیری که برای عزاداری حسین (علیهالسلام) وعده داده شده 
بیدلیل نیست؛ بلکه ناشی و حاکی از آثار و برکات بیمانند آن است؛ خصوصا با
 توجه به تأکیدهایی که بر تکرار، علنی و جمعی بودن اینگونه مراسم شده 
است؛ حتی اگر هزینههای جانی هم در پیداشته باشد. اینک باید دید آن آثار و
 برکات چیست و به چه دلیل عزاداری این همه ارزش دارد؟ پاسخ به این پرسش 
آسیبشناسی عزاداری را هم برای ما ممکن میسازد.
در یک جمعبندی ساده میتوان با استفاده از منابع و متون دینی در این زمینه گفت:
اولا عزاداری، درسی برای چگونه زیستن است و نه صرفا برگذشته گریستن. عزاداری نگاه به گذشته است برای پیمودن راه آینده.
ثانیا عزاداری مبتنی بر معرفت و به نوبه خود مولد معرفتهای جدید است.
و
 ثالثا احیای «امر» است؛ امر خدا، پیامبران و امامان. وقتی عزم بر ساختن 
آینده آرمانی پیدا شد و معرفت نیز وجود داشت، آنچه اینان خواستهاند محقق 
میشود و همین است راز عظمت عاشورا و بزرگداشت آن.
اما
 اگر یاد عاشورا بخواهد ما را در گذشته نگه دارد و با توقف در احساسات و 
عواطف از تعقل و تدبر باز دارد و بهجای «احیای امر»، انزوا و «ایکال امر»؛
 را بر ما تحمیل کند، آیا شایسته اینهمه توصیه و مستوجب آنهمه پاداش 
خواهد بود؟! چنین برداشتی ظلم دیگری است که گاهی بر آن حادثه بزرگ رفته 
است. به تعبیر استاد حکیمی: «در عاشورا دو ظلم واقع شده است: یکی بر حضرت 
امام حسین (علیهالسلام) و خاندان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
 دیگری بر خود عاشورا» و بنابراین «باز باید عاشورایی برای عاشورا گرفت... .
 و اکنون ما مسلمانانیم و دو تجدید نظر ضروری:
الف) تجدید نظر در شناخت عاشورا،
ب) تجدیدنظر در چگونگی بهرهوری از عاشورا...»
اول) شناخت آینده از طریق نگاه به گذشته
تشکیل
 مجالس ذکر مصائب عاشورا برای کسب آگاهی است از آنچه اتفاق افتاده تا 
آموزشهای لازم را جهت تعیین سرنوشت خود در آینده فرابگیریم و چنین است که
 عاشورا در بردارنده «درسها و عبرتها» میشود. عبرت از ماده عبور است؛ 
عبور از گذشته بهسوی آینده. بنابراین گریه بر سیدالشهداء (علیهالسلام)، 
بازگشت به گذشته و موجب خمودی و رکود نیست، حرکت از گذشته است برای ساختن 
جامعهای آرمانی و موردپسند آن حضرت. عزاداری پاسداشت گذشته است و بازساخت
 آینده و از اینرو «بزرگداشت و بازسازی این واقعه و بهخاطر آوردنش موجب 
میگردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز بهره گیریم. همانطور 
که اصل آن حادثه تأثیر شگرفی در جامعه آن روز داشته، خاطره و بازسازی آن 
نیز میتواند آثاری متناسب با آن داشته باشد.»
اولین
 اثر زیارت امام حسین (علیهالسلام) و یاد عاشورا باید همین باشد که در 
زندگی آینده خود، مانند او باشیم و چنین است که در زیارت عاشورا پس از 
یادآوری سنگینی مصائب آن حضرت، با او چنین پیمان میبندیم که «ای 
اباعبدالله! من تا قیامت آنان که شما را دوست دارند، دوست میدارم و با 
آنان که به جنگ شما در آیند میجنگم» و سپس از خدا درخواست میکنیم«اینک که
 بهواسطه آشنایی با او ما را بزرگ کرده است، توفیق خونخواهی او را نیز به
 ما عنایت فرماید. « و باز هم در پایان آرزو میکنیم که «خداوند در دنیا و 
آخرت ما را با آن حضرت قرار دهد و گامهای ما را در راه ایشان ثابت و 
استوار بدارد.»
همه اینها نشان از هدف اصلی عاشورا و یادکرد آن دارند و اینکه مقصود اصلی حیات و ممات حسینوار است.
دوم) ابتنای بر معرفت و تولید علم
اگر
 هدف از عزاداری، الگوگیری برای آینده و فراگرفتن درس چگونه زیستن است، 
بدون تردید باید مبتنی بر معرفت و شناخت دقیق گذشته باشد. عزاداری آنگاه 
انسان و جامعه را میسازد که تنها ناشی از تحریک عواطف و احساسات نباشد و 
عزادار بداند که حسین (علیهالسلام) که بود، چه میگفت، با او چه کردند و 
او چه واکنشی نشان داد؟ طبیعی است که چنین معرفتی از گذشته، معرفت جدیدی 
نسبت به آینده تولید میکند و عزادار واقعی میتواند حسین زمان خود و 
دوستان و دشمنانش را بشناسد و دریابد که باید چگونه رفتار کند. این همان 
چیزی است که امام برای آن قیام کرد و اگر حاصل شود، کمترین پاداش آن بهشت 
است؛ همان که در روایات آمده بود!
بر
 همین اساس گروه پرشماری از روایات، پاداشهای وعده داده شده برای عزاداری
 را مقید به آن کردهاند که زایر آن حضرت «معرفت به حق او» داشته باشد. 
عالم جلیل القدر شیعی، ابن قولویه قمی، حداقل 17 روایت با چنین قیدی را 
جمعآوری کرده و اعتبار کتاب او نیز بینیاز از توضیح است.
جالب
 اینکه گریه هم که موضوع بسیاری از روایات و ثوابهای عزاداری است، بدون 
شناخت (حداقل اجمالی) حاصل ناشدنی است و به همین دلیل دارای ارزش بسیار 
است. حتی آنگونه که گفتهاند تباکی و گریهنمایی بر حضرت نیز بدون شناخت 
ممکن نخواهد بود. مرحوم عبدالرزاق مقرم در کتاب ارزشمندی که پیرامون این 
حادثه نوشته است، میگوید: «ائمه هدی (علیهمالسلام) خواستهاند تا مجالس 
عزاداری برای همیشه پایدار و باقی بمانند، زیرا میدانستند که تا یاد این 
مصیبت باقی است و مردم به یاد آن هستند، دین هم باقی خواهد بود و از اینرو
 به لازمه ذکر مصیبت که همان گریه باشد اکتفا نکرده و حتی بر تباکی هم 
تشویق نمودهاند. تباکی آن است که آدمی خود را به شکل گریهکنندگان درآورد؛
 بدون آنکه اشک از چشمانش خارج شود و معلوم است که تباکی تنها در صورتی 
ممکن است که شخص از درون ناراحت و متأثر است ولی اشک او جاری نمیشود. 
بنابراین تأثر درونی از آنچه بر محبوب وارد شده و در نتیجه نفرت از عاملان
 آن در اینجا هم وجود دارد.»
او
 پس از بررسی مفاد روایات و نقل این جمله از شیخ محمد عبده در تفسیر المنار
 (ج 8، ص 301) که «التباکی تکلفُ البکاءِ لاعن ریاءِ»، نتیجه میگیرد که 
«باکی و متباکی در سوزش قلب و تأثر نفس مشترک هستند و لذا در اثر آن یعنی 
نفرت و برائت از عاملان آن هم مشترکند.»
بر همین اساس، مقرم آنان که تباکی را تظاهر و ریا میدانند محکوم به عدم دریافت حقیقت کلام امامان میکند.
سوم) احیای دین و اصلاح جامعه
یکی
 از مهمترین ثمرات عزاداری که اتفاقا در صورت اجتماع و گروهی بودن آن بهتر
 حاصل میشود، اقامه دین و «احیای امر» است؛ این تعبیر تأمل برانگیزی است 
که در روایات نیز بر آن تأکید شده است. برای نمونه امام صادق (علیهالسلام)
 از فضیل بن یسار پرسیدند که آیا با یکدیگر مینشینید و گفتوگو میکنید یا
 نه؟ وقتی فضیل پاسخ مثبت داد، امام فرمودند: «بدانید که من اینگونه مجالس
 را دوست دارم. پس امر ما را احیا کنید؛ زیرا هرکس در مجلسی بنشیند که در 
آن امر ما زنده میشود، قلب او در روزی که قلبها میمیرند، نخواهد مُرد.»
تجربه
 نشان داده است که «با تشویق مردم به زیارت و گریه و تمایل دلها بهسوی 
آنان، پایههای کفر فرو میریزد، شعلههای آن فرو مینشیند و اساس ظلم 
متزلزل میگردد... زیارت موجب ترغیب زائر به پیمودن راه آنان و ترک اموری 
میشود که موجب دوری از آنان است» و این همان چیزی است که از ما 
خواستهاند؛ یعنی احیای امر. مخالفت و ممانعت همیشگی حکام جور با زیارت 
امام حسین (علیهالسلام) و نیز مجالس عزاداری آن حضرت به همین سبب بوده 
است.
هنگامیکه میبینیم آن 
حضرت علت اصلی قیام خود را اقامه حق و ابطال باطل دانسته، حرکت خود را در 
جهت اصلاح جامعه مسلمانان مینامد و در این راه حاضر به آنگونه 
فداکاریها میشود، چگونه میتوان پیرو حسین (علیهالسلام) بود و در مقابل
 ستم و ستمگران ساکت بود؛ چه رسد به همکاری؛ چگونه میتوان یا حسین 
(علیهالسلام) گفت و در برابر بدعت سکوت اختیار کرد؟!
این
 آموزهها در گفتارها و رفتارهای آن حضرت بهصورتهای مختلف تجلی یافته 
است. برای نمونه امام (علیهالسلام)، بههنگام خروج از مدینه ضمن نامهای 
به برادرش محمدبن حنفیه مینویسد: «من از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی
 و نه برای فساد و ستمگری از این شهر خارج نمیشوم، بلکه هدف من از این سفر
 اصلاح در میان امت جدم است، میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و 
همانند پیامبر و پدرم عمل کنم»
امام
 بههنگام پایان سخنرانی در صحرای منَی میفرماید: «خداوندا! تو خود 
میدانی که آنچه انجام میدهیم نه برای کسب قدرت است و نه برای رسیدن به 
امکانات بیارزش دنیوی؛ قیام ما برای آن است که پرچم ارزشهای دینی 
برافراشته شود و سرزمینهای تو آباد گردد، امنیت بندگان مظلوم فراهم آید و
 دستورات و احکام تو اجرا شود