بيائيم در اين سخن ربانى که پيامبر را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظيم معرفى مى‏کند بيانديشيم و از زبان روايت نمى از اين ‏اقيانوس پرفيض برگيريم، شايد برخى عزيزان به کار بندند و از رسول الله الگوى زندگى بگيرند که قرآن فرمود: «و لکم فى رسول‏الله اسوه حسنه.‏»

يکى ديگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت اين بود که هر وقت‏ وارد مجلس مى‏شد، هر جا که جاى خالى بود مى‏نشست، مانند ما خودخواهان يا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستيم، و خيال ‏مى‏کنيم که بايد بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا که انسان والا مى‏نشيند والا است نه آن که انسان والا بايد در جاى والا نشيند.

جمله‏هايى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بيان مى‏شود که هم ‏برکت است و پر مايه برکتى است و هم برنامه به زيستى وخداپسندانه:

1- آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روايت او را «خاضع الطرف‏» مى‏نامد يعنى به زمين نگاه مى‏کرد و سر را کمتر بالا مى‏برد، اين چنين با وقار و متين ... با ادب و فروتن . چنان ‏در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بيشتر سر فرود مى‏آورد و کمتر سر را بلند مى‏کرد چه پيوسته خدا را حاضر و ناظر مى‏ديد و لحظه‏اى ‏بلکه کمتر از لحظه‏اى هم از ياد و ذکر خدا غافل نبود.


2- يکى ديگر از نشانه‏هاى بارز تواضع و خوى نيکويش اين بود که‏ به هر که مى‏رسيد، پيشقدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خود تحيت اسلامى است و پيامبر آن را به ما ياد داده، خود نيز بيش از همه و پيش از همه به آن عمل مى‏کرد و قبل از آن که ديگرى بر او سلام کند، او خود سلام مى‏کرد. هرگز پيامبر ملاحظه نمى‏کرد که آن ‏فرد بزرگ است ‏يا کوچک، دانشمند است ‏يا بى‏سواد، ثروتمند است ‏يا فقير. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه‏هاى ‏ايسمى، شغلى، خطى، مسئوليتى، مالى و ... سلام مى‏کرد و او با اين که بزرگترين از هر نظر بود بر کوچکترين انسان‎ها از هر نظر سلام مى‏کرد و بيشتر براى اين که ما را به اين سنت ‏حسنه‏ تشويق کند مى‏فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش يک حسنه.

راوى مى‏گويد: قبل از آن که حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى‏شديم زيرا بوى عطرش‏ از مسافتى به مشاممان مى‏خورد و متوجه ورود حضرت مى‏شديم.

3- پيامبر هرگز بدون جهت ‏سخن نمى‏گفت، و اگر سخنى مى‏گفت ‏بيشتر جنبه موعظه و پند داشت، يا مطلبى را مى‏آموخت و يا به معروف و خيرى امر مى‏کرد و يا از شر و منکرى مردم را باز مى‏داشت، تمام‏ سخنانش سودمند و يک کلمه، نه بلکه يک حرف، پوچ و بى‏ارزش نبود، زيرا خوب مى‏دانست که: «و ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد» وانگهى پيامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پيامبر کسى ‏است که نخستين آفريده پروردگار، نور م
بارکش است: «اول ما خلق‏الله نورى‏» پس، از اين نور کامل چيزى تراوش نمى‏کند جز نور، و هر چه مى‏گويد گفته خدا است «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى‏ يوحى.‏»

يکى ديگر از نشانه‏هاى بارز تواضع و خوى نيکويش اين بود که‏ به هر که مى‏رسيد، پيشقدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خود تحيت اسلامى است و پيامبر آن را به ما ياد داده، خود نيز بيش از همه و پيش از همه به آن عمل مى‏کرد و قبل از آن که ديگرى بر او سلام کند، او خود سلام مى‏کرد. هرگز پيامبر ملاحظه نمى‏کرد که آن ‏فرد بزرگ است ‏يا کوچک، دانشمند است ‏يا بى‏سواد، ثروتمند است ‏يا فقير. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه‏هاى ‏ايسمى، شغلى، خطى، مسئوليتى، مالى و ... سلام مى‏کرد.

4- و پيامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمى‏شد. در روايت است: «ولا يجلس و لايقوم الا على ذکر» او نمى‏نشست و برنمى‏خاست جز با ذکر و ياد خدا. پيامبر در هر آن قرين و همنشين ذکر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گويد. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس‏ مى‏دانست و اعلام مى‏داشت که اگر در مجلسى ياد خدا نباشد يا ذکرى ‏از اهل بيت که آن نيز ياد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى‏خنديد از تبسم تجاوز نمى‏کرد «جل ضحکه التبسم‏» زيرا قهقهه و خنده با صدا با شئون ‏انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف‏ مخلوقات.

5- يکى ديگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت اين بود که هر وقت‏ وارد مجلس مى‏شد، هر جا که جاى خالى بود مى‏نشست، مانند ما خودخواهان يا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستيم، و خيال ‏مى‏کنيم که بايد بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا که انسان والا مى‏نشيند والا است نه آن که انسان والا بايد در جاى والا نشيند.

عزيزانم! قطعا اين از تواضع است که انسان در جايى که خالى ‏است‏ بنشيند و هرگز منتظر نباشد که ديگران در برابرش قد علم ‏کنند و برخيزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. اين حالت ‏بدون ترديد برخاسته از هواى نفس است و تکبر که بايد زدوده شود و گاهى بلکه بيشتر به خاطر عقده‏هاى درونى و محروميت‏هاى ديرينه ‏است که شخص مى‏خواهد از اين راه خودى را نشان دهد!!


6- پيامبر آرام و آهسته سخن مى‏گفت و هيچ گاه فرياد نمى‏زد و صدا را بلند نمى‏کرد. و مجلس آن حضرت نيز از چنان آرامشى‏ برخوردار بود که عين ادب و تواضع است و کسى در مجلس پيامبر بلند سخن نمى‏گفت «واغضض من صوتک‏» و دستور هم همين بود که ‏کسى صدايش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکم‏ فوق صوت النبى‏» و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى‏گفت لذا مجلسش بسيار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال ‏پرنده به گوش مى‏رسيد.

پيامبر نه تنها با مالداران و دارايان مجالست مى‏کرد بلکه با فقرا و مستمندان نيز همنشين بود. بلکه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بيشتر لذت مى‏برد و اگر با ثروتمندان مى‏نشست‏ به خاطر هدايت کردن آنان بود نه چيز ديگر.

7- «لايقطع على احد کلامه‏» هرگز سخن کسى را قطع نمى‏کرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مى‏داد و پس از تمام ‏شدن سخنش آرام پاسخش را مى‏گفت. و چنان اصحابش را تربيت کرده‏ بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مى‏شد، تمام حاضران ساکت ‏مى‏شده و سراپا گوش مى‏شدند «کان على رووسهم الطير» و هرگاه ‏سخن حضرت تمام مى‏شد بدون آن که سخنانشان با هم تزاحم کند، با هر يک به نوبت ‏حرف مى‏زد.

8- نکته ديگرى که بسيار جالب و ارزنده است و بايد مدنظر قرار گيرد اين است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد يکسان نگاه ‏مى‏کرد «و کان يساوى فى النظر والاستماع للناس‏» و بايد سخنگويان محترم اين مطلب را دقت کنند که يکسان و مساوى در حال حرف زدن به اين طرف و آن طرف نگاه کنند زيرا اين نکته‏ ظريف اخلاقى است که در نگريستن به افراد(هنگام صحبت کردن) انسان‏ فرق بين اين و آن نگذارد و همه را به يک ديد بنگرد که‏ اميدواريم در موارد ديگر نيز اين تساوى و يکسان‏نگرى حفظ شود. راستى چه زيبا است تربيت رسول الله! بنابراين، هر که ‏بخواهد بيشتر به پيامبر نزديک گردد، بايد رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزديکتر کند. 9- «و کان يجالس الفقراء و يواکل المساکين‏» پيامبر نه تنها با مالداران و دارايان مجالست مى‏کرد بلکه با فقرا و مستمندان نيز همنشين بود. بلکه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بيشتر لذت مى‏برد و اگر با ثروتمندان مى‏نشست‏ به خاطر هدايت کردن آنان بود نه چيز ديگر.

پيامبر آرام و آهسته سخن مى‏گفت و هيچ گاه فرياد نمى‏زد و صدا را بلند نمى‏کرد. و مجلس آن حضرت نيز از چنان آرامشى‏ برخوردار بود که عين ادب و تواضع است و کسى در مجلس پيامبر بلند سخن نمى‏گفت «واغضض من صوتک‏» و دستور هم همين بود که ‏کسى صدايش را بالاتر از صداى رسول الله نکند .

10- هر گاه پيامبر مى‏خواست ‏به مجلس وارد شود و با مردم ‏برخورد کند، خود را طبق موازين اسلامى آرايش مى‏داد يعنى در آينه مى‏نگريست و موهاى خود را شانه مى‏زد و چنين در روايت آمده‏ است «و کان ينظر فى المرآه و يتمشط‏» و نه تنها حضرت لباس ‏تميز و مرتب مى‏پوشيد و محاسن مبارک را شانه مى‏زد بلکه پيوسته‏ بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مى‏شد. بگذريم ‏که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى‏کرد، که همواره از عطر نيز استفاده مى‏نمود. راوى مى‏گويد: قبل از آن که حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى‏شديم زيرا بوى عطرش‏ از مسافتى به مشاممان مى‏خورد و متوجه ورود حضرت مى‏شديم. خود حضرت نيز مى‏فرمايد: «ان الله يحب من عبده اذا خرج الى اخوانه‏ان يتهيا لهم و يتجمل‏»؛ خداوند دوست دارد که بنده‏اش هرگاه‏ مى‏خواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را آماده کند و براى آنها آرايش نمايد.

اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده‎لوحان که با موهاى ژوليده و لباس نامرتب مى‏آيند و خيال مى‏کنند اين از زهد است. نه! اين از زهد اسلامى کاملا به دور است. زهد اين است که به‏ دنيا و ملذاتش دل نبنديم نه اين که صوفى منشانه زندگى کنيم و ژوليده سيما در ميان مردم حاضر شويم!

11- پيامبر اگر سواره بود هرگز نمى‏پذيرفت که شخصى همراه و همگام او پياده راه رود. از او مى‏خواست که بر مرکبش در کنارش ‏سوار شود و اگر قبول نمى‏کرد يا امکان نداشت، به او مى‏فرمود:

از من جلوتر برو تا من در پس تو آيم و به تو برسم. اين چه عظمت ‏و بزرگوارى است که انسان‏ها را سرگردان مى‏کند و به حيرت وامى‏دارد.

12- اگر سه روز مى‏گذشت و دوستش يا برادر دينى‏اش را نمى‏ديد از او سؤال مى‏کرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برايش دعا مى‏کرد و اگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى‏نمود و به زيارتش مى‏رفت ‏و اگر بيمار بود به عيادتش مى‏شتافت.

13- پيامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدير مى‏کرد که هرگاه کسى بر او وارد مى‏شد، حضرت متکا و مسند خود را به او مى‏داد و اگر نمى‏پذيرفت آنقدر اصرار مى‏کرد تا قبول کند.

حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد يکسان نگاه ‏مى‏کرد «و کان يساوى فى النظر والاستماع للناس‏» و بايد سخنگويان محترم اين مطلب را دقت کنند که يکسان و مساوى در حال حرف زدن به اين طرف و آن طرف نگاه کنند زيرا اين نکته‏ ظريف اخلاقى است که در نگريستن به افراد(هنگام صحبت کردن) انسان‏ فرق بين اين و آن نگذارد و همه را به يک ديد بنگرد.

14- حضرت ضمن اين که بسيار هيبت داشت، براى اين که حاضرين از ديدارش هراس نکنند و ديدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى‏کرد و لطيفه‏اى در حد ميزان شرعى مى‏گفت که هيبتش حاضران را به ‏وحشت نياندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نکند. به ويژه ‏اگر مى‏يافت که يکى از يارانش ناراحت و غمگين است ‏با او شوخى‏ مى‏کرد تا غمش را بزدايد. و اصلا پيامبر آن گونه با افراد سخن ‏مى‏گفت که مناسب با وضعيت علمى و حالت روانى آنان بود. در روايت ‏آمده است: «و کان يخاطب جلساءه بما يناسب‏» و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مى‏گفت و مى‏فرمود: «ما پيامبران ماموريت ‏داريم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئيم.‏» 15- مى‏فرمود: «اکرم اخلاق النبيين و الصديقين البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا»؛ برترين اخلاق پيامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مى‏رسند و مصافحه و دست‏ دادن به يکديگر است هنگامى که با هم ملاقات مى‏کنند و لذا هر وقت‏ پيامبر مسلمانى را مى‏ديد فورا با او مصافحه مى‏کرد و به او دست ‏مى‏داد و بر اين امر بسيار تاکيد مى‏نمود. در روايت است که‏ هرگاه دو مؤمن به هم مى‏رسند و مصافحه کنند گناهانشان مى‏ريزد مانند برگ درختان(در فصل خزان).

اين بود چند جمله کوتاه ولى پرفايده از سيره و منش ‏پيامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شايد در اين هفته وحدت ‏به کار گيريم و با هم پيوند صلح و صفا بنديم و دل‎ها را از رشک و حسد و زيغ پاک کنيم و گذشته‏ها را به خاطر خدا ناديده‏ بگيريم و از لغزش‏هاى برادرانمان بگذريم(که خود نيز بسيار لغزش‏ داريم) و وحدت را نه در سخن و گفتار که در عمل و کردار اجرا کنيم و قلب‎ها را از کينه و عداوت دور سازيم و با هم چنانکه خدا و رسولش خواهد برادروار زندگى کنيم و اگر از ديگرى انتقاد داريم تلاش کنيم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه کينه‏توزانه و انتقام‏گرانه. باشد که روح رسول الله و روح فرزندش‏ روح‏الله از ما خشنود گردد و کشورمان رنگ صفا و محبت‏ به خود گيرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمنى را کنار گذارند و ولى حميم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجديد کنيم والسلام.



منبع:

ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 222، محمد جواد مهرى